محل تبلیغات شما

سلام من میخوام اولین داستان میسترس و اسلیو بچه رو بنویسم فقط یادتون باشه این داستان ساخته ذهن من هست و واقعی نیست و این داستان از زبان اسلیو گفته شده(مثلا)خوب بریم سراغ داستان۰

 

 

مادر و پدرم میخواستن با دوستاشون بیرون بیرون برن و دوستای اونا دخترشون رو به خونه ی ما اوردن من داشتم با اسباب بازی هام بازی میکردم مثل همیشه لیگ عدالت و انتقام جویان با هم متهد شده بودنند تا جلوی جوکر و الترون،بیزارو و لوکی یا ونوم و دث استروک رو بگیرند اسباب بازی هایی که استفاده میکردم لگو بود من لگو های زیادی داشتم و میتوانستم ابرقهرمان های خودم رو بسازم بعد پدر و مادرم به من این قضیه رو گفتند. گفتند میخواهند چند روز با دوستانشان به تهران بروند دوستاشون اومدن و دخترشون رو خونه ما گذاشتن وقتی  مادر و پدرم میخواستن برن زیر لب به من گفتن:آدم باش

من سلام کردم و به اتاقم رفتم من حواسم کاملاً به لگو هام بود. به خودم که اومدم دیدم دختر دوستان مادر و پدرم (سارا)بالای سرم ایستاده.

 

 

ادامه دارد

 

​​

بچه میسترس و پسر فتیش قسمت پنجم

بچه میسترس و پسر فتیش قسمت چهارم

بچه میسترس و پسر فتیش قسمت سوم

رو ,بازی ,داستان ,پدرم ,لگو ,میکردم ,و پدرم ,اسباب بازی ,پدرم میخواستن ,این داستان ,میسترس و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر 1398